بیش از اینها می توان خاموش ماند
مامان نرگس... 😭😭😭 تو معلم خوبی هستی به من اعتماد کن آرام باش و نفس عمیق تر بکش. سعی کن آرام باشی و بیشتر تمرکز کنی فراموش نکن که معلم خوبی هستی به من اعتماد کن. ٢٨ مهر 🌹🌹🌹 تجربه عجیب و غریبی است. 🌹🌹🌹
خسته از جابه جایی و خاک خونه جدید. با درد سیاتیک کف آشپزخانه خانه اجاره ای نشسته ام و به این فکر می کنم که کاش گاز زودتر وصل شود تا از اینجا برویم. همزمان سیب زمینی های کوکوی چاشت مدرسه آوین را له می کنم و برنج ناهار را شسته ام. ناگهان آوا گوشی را می آورد و می گوید مامان یک نفر تلگرام کارت داشته... پیام زهرا بالای صفحه نمایش آمده. نوشته مامان نرگس فوت شده فهیمه
سست می شوم
می لرزم.
آرام می نشینم روی زمین.
با تلاش فیلتر شکن به تلگرام وصل می شوم. پیام های زهرا درست بوده
با مسخ و شوک به نرگس زنگ می زنم... جواب نمی دهد... دوباره... بازهم جواب نمی دهد
می نویسم من را ببخش که نبودم نرگس
اما درونم منفجر می شود. می نشینم کف زمین سرد آشپزخانه و میزنم زیر گریه. چرا باید نبوده باشم؟
نرگس جواب نمیدهد...
زهرا نوشته ببخش فهیمه نرگس گفته بود به تو نگویم... تنم لمس شده... هق هق می کنم.
رضا بلندم می کند. برایم آب آورده... رضا پیشنهاد می دهد بیا راه بیفتیم... صبح زود... یا بعد از کلاس... اشک هام ناخواسته می ریزند. آن زن برای من عزیز بود...
گم شده ام در خودم
یادم رفته چه بوده ام و چه باید باشم
گیج و منگ بین چهار کلاس و این همه دانش آموز می چرخم... خسته. گاهی زنگ تفریح آخر شده و هنوز چاشتم را نخورده ام. گاهی یادم رفته به کدام کلاس چه چیزی گفته یا نگفته ام...
از خودم خسته ام...
12 آبان
آه
در آستانه چهل سالگی هنوز هم دخترک ساده لوح زودباور و مهربانی درونم زندگی می کند. که آدمها را زیادی جدی می گیرد. که ساده لوحانه با دنیا مهربان است. که به بیماری وسواس و اضطراب و کمال گرایی مبتلا شده و مدام توی سرش خودش را نقد می کند...
کاش چهل سالگی مثل تعریف زهرا شیرین و امن و آرام باشد...
شب سرد پاییزی ١٧ آبان
Design By : Mihantheme |